ذهن کامل نو
ذهنِ کاملِ نو یا ذهنِ کاملاً جدید نوشته دانیل پینک(Daniel Pink) درباره گذار از عصر اطلاعات به مفهومی میباشد.
در کتاب ذهن کامل نو در مورد شش استعداد توضیح داده شده
و پینک معتقد است که برای موفقیت در این دوره جدید باید ذهنیت جدیدی خلق کنیم.
در ادامه گفته شده که الان در عصر فراوانی به سر میبریم و اکثر ما برای خرید وسایل
و یا دریافت خدمات فقط به کاربرد آنها دقت نمیکنیم.
مثلا برای خرید یک چراغ فقط اینکه برای ما روشنایی ایجاد میکند مهم نیست
بلکه طراحی، رنگ و اندازه آن هم مهم است.
بسیاری از کارها در آمریکا و اروپا به متخصصان هندی و چینی که در کشور خود مشغول به کار هستند
به واسطه مسائل اقتصادی در حال واگذاری است و بعضی از مشاغل در آینده احتمالا در کشورهای پیشرفته از بین خواهند رفت.
در شکل زیر روند انتقال از عصر کشاورزی به صنعتی، اطلاعاتی و مفهومی را میبینیم.
نویسنده در کتاب ذهن کامل نو تلاش میکند با توجه به تغییراتی که معتقد است در جهان اطراف روی داده،
به ما کمک کند تا بتوانیم از تفکرات قدیمی عصر اطلاعات، که بر پایهی تحلیلهای منطقی و ریاضی استوار است
عبور کرده و برای دنیای امروز بیندیشیم و زندگی کنیم. دنیل پینک در این راستا، شش ستون اصلی دنیای جدید را مطرح میکند:
طراحی:
در دنیای فراوانی تقریبا همه وسایل که در یک رده قرار دارند مثل هم کار میکنند
تمام ماشینهایی که در یک بازه قیمتی هستند امکانات یکسان دارند تمام تلوزیونها
تقریباً عملکرد ومشخصههایی مانند هم دارند اما طراحی است که یک محصول را از محصول دیگر متفاوت میکند.
طراحی خوب این شانس را به ما میدهد که مسرت، معنا و زندگی را به زندگی بیافزاییم.
داستان:
در دورهای که بدست آوردن اطلاعات برای اکثر انسانها بسیار آسان شده و
به راحتی از هر گوشه دنیا میتوان از طریق اینترنت اطلاعات را بدست آورد چیزی که رفته، رفته مهمتر میشود
توانایی ارائه با تاثیر عاطفی بیشتر است.
داستان، مفهوم بالا است چون فهم ما از یک چیز را با قرار دادن آن در زمینه دیگر دقیقتر میکند.
داستانها رویدادهای شناختی مهمی هستند
چون اطلاعات دانش، زمینه و احساسات را در یک بسته فشرده خلاصه میکنند.
اطلاعات درست این است “ملکه مرد و شاه مرد.” داستان این است “ملکه مرد و شاه از قلب شکستهاش مرد.”
همنوایی:
همنوایی یعنی هنرِ کنار هم قرار دادنِ قطعات، هنر ترکیب کردن.
دیدن روابط بین رشتههای ظاهراً نامربوط و تشخیص الگوهای کلی.
مردم باید یاد بگیرند که چگونه عناصر به ظاهر نامرتبط را برای خلق چیز جدیدی به هم پیوند دهند.
تفکرِ تصویر کلی از وقایع، به رهبران این امکان را میدهد
روندهای معنادار را در میان بلبشوی اطلاعاتی پیرامونشان تشخیص دهند
و به صورت راهبردی به آینده خیلی دور بیندیشند.
همدلی:
توانایی این است که خودتان را جای دیگری بگذارید و
درونیابی کنید که او چه احساسی دارد. توانایی به پا کردن کفشِ آنها، دیدن با چشم آنها و احساس کردن با قلب آنهاست.
همدلی دلسوزی نیست بلکه حس این است که اگر آن فرد بودید چه احساسی داشتید و از منظر او جهان را تجربه کنید.
در کتاب ذهن کامل نو نویسنده عنوان میکند همدلی به ما امکان میدهد
که سمت دیگر استدلال را بفهمیم به کسی که در رنج است تسلی دهیم و بجای این که حرف نیشداری به زبان بیاوریم لبمان را بگزیم.
همدلی سازنده خودآگاهی است، والدین را به فرزند پیوند میدهد،
به ما امکان میدهد با هم کار کنیم و داربست اخلاقیات ما رامیسازد.
بازی:
وقتی اهل بازی و شوخی باشید. سمت راست مغزتان را فعال میکنید، مغز منطقی محدود است ولی سمت راست نامحدود است.
بازی بخش مهمی از بهرهوری شخصی است و اهمیت خود را به سه شیوه نشان میدهد بازیهای ویدیویی، شوخ طبعی و دلشادی.
شواهدی وجود دارد که نشان میدهد
بازیهای ویدیویی تواناییهای مغز راست را در حل مشکلاتی که نیازمند تشخیص الگو هستند افزایش میدهد.
بیش از چهار دهه پژوهش دانشمندان تایید میکند: اگر شوخی ماهرانه به کار گرفته شود، چرخهای مدیریت را روان میکند.
دشمنی را کاهش میدهد انتقال را تغییر جهت میدهد، اضطراب را کاهش میدهد، روحیه را بالا میبرد و به انتقال پیامهای دشوار کمک میکند.
معنا:
در دنیای امروز دلمشغولی اصلی انسانها لذت یا اجتناب از درد نیست بلکه بیشتر درک معنا در زندگی است.
در زمان حاضر همانقدر نابرابری معنوی مشکل بزرگی است که نابرابری مادی، حتی شاید بیشتر.
مردم به اندازهای دارند که بتوانند زندگی کنند، اما چیزی ندارند که “برای آن” زندگی کنند. وسایل زندگی را دارند اما معنایی ندارند.