چقدر امکان دارد که شما کسی را بکشید؟
..
بعد از محاکمه آدلف آیشمن Adolf Eichmann مسئول «اداره امور مربوط به یهودیان» که
دستور فرستادن بسیاری از یهودیان را به «کورههای آدمسوزی» صادر کردهبود.
برخی بر این باور بودند که نیت همگانی کل مردم منجر به ترک انسانیت و تمام اصول اخلاقی شد.
سایر افراد دیدگاه متفاوتی داشتند.
هانا آرنت روزنامه نگار نیویورکر که در دادگاه حضور داشت و گزارشات این دادگاه را مخابره میکرد
به این باور رسید که هیچ چیز شیطانی یا روانی در چهره این محکومان وجود ندارد.
به گفته او، وی معمولیترین کارمندی بود که عادت داشت بدون هیچ گونه سوالی
از دستورات مافوق خود پیروی کند،
مهم نیست که این دستور چیست و این کار به چه معناست
پس از پایان یافتن جنگ دفاعیه مشترک بسیاری از نازیها و آلمانیها که قانع کننده نبوده این بود
چاره دیگری نداشتیم، فقط از دستورات پیروی میکردیم
این جمله ای تکراری بود. فرقی نمیکرد که آنها مقامات ارشدی بودند که برای پاسخگویی در قبال نقش خود در این واقعه دستگیر شده بودند
یا سربازان عادی و افراد غیرنظامی که پس از آشوب و تحولات شدید ناشی از جنگ برای بازسازی حس زندگی عادی تلاش میکردند.
آنها می توانستند اقدامات خود را توجیه کنند و با اشاره به مسئولیت پاسخگویی مقامات مافوق،
از پذیرش مسئولیت شخصی خود اجتناب کنند، پاسخ احتمالی آنها به نوادگانشان این بود: ما فقط از دستورات اطاعت میکردیم
استنلي میلگرام Stanley Milgram، روان شناس اهل ییل، دوست داشت که درک عمیقتری
از این موضوع داشته باشد، آیا ما انسانها موجوداتی خود تخریبگریم
که اگر مقام مافوق و کسی که در موضع قدرت قرار دارد،
دستور انجام کاری را صادر کند که کاملا خلاف اصول اخلاقی و احساس ما
درباره درستی و نادرستی است از او اطاعت کنیم ؟
مسلما امکان چنین رویدادی در مقیاس کوچک وجود دارد، اما پذیرش آن در مقیاس بزرگ مشکل است.
آزمایش میلگرام
به کسانی که داوطلب آزمایش میلگرام میشدند، گفته میشد که هدف از آزمایش،
تحقیق در مود حافظه و یادگیری در شرایط متفاوت است
و به آنها چیزی در مورد هدف واقعی آزمایش گفته نمیشد.
هر شخص داوطلب به اتاقی برده میشد که در آن فردی حضور داشت
که خود را دانشمند محقق طرح جا میزد،
در اتاق دیگری که با یک دیوار حائل از آنها جدا میشد،
شخص دیگری بود (یادگیرنده) که تظاهر میشد،
شخصی است که آزمایشهای مربوط به یادگیری بر روی او در حال انجام است.
نحوه انجام تست به این صورت بود که سوژه اصلی آزمایش باید
یک سری کلمات جفتی را از روی کاغذ میخواند
مثلا: دیوار-پرنده، قرمز-دیروز، دانش-آب.
سپس سوژه آزمایش باید حافظه یادگیرنده را با گفتن کلمه نخست هر جفت کلمه تست میکرد
و از یادگیرنده میخواست که از بین ۴ گزینه، جفت صحیح را انتخاب کند.
مثلا بعد از شنیدن کلمه قرمز، باید میگفت: دیروز.
.
.
در صورتی که یادگیرنده پاسخ نادرست میداد، سوژه آزمایش موظف بود که با فشار دادن
یک دکمه به یادگیرنده شوک الکتریکی وارد کند و اگر اشتباه یادگیرنده تکرار میشد،
سوژه میبایست ۱۵ ولت بر شدت شوک میافزود و این کار را ادامه میداد!
البته در این آزمایش واقعا خبری از شوک نبود!
از قبل صداهای نالهای متناسب با هر درجه شوک،
روی نوار ضبط شده بود و همزمان با هر شوکی که معلم میداد،
صدایی متناسب با درجه شوک پخش میشد.
در ضمن وقتی درجه شوک خیلی زیاد میشد،
کسی که نقش یادگیرنده را بازی میکرد باید به دیوار حائل بین اتاق سوژه و خودش
باید میکوبید و در صورتی که افزایش درجه شوک ادامه مییافت،
برای تظاهر به ناراحتی شدید فرد یادگیرنده، همه صداها قطع میشد!
پیداست که بسیاری از شرکتکنندگان وقتی درجه شوک بالا میرفت، نگران میشدند.
بعضیها وقتی شوک به ۱۳۵ ولت میرسید، کار را متوقف میکردند
و در مورد هدف آزمایش سؤال میپرسیدند
اما وقتی به آنها گفته میشد که
مسئولیتی متوجه آنها نخواهد شد،
بیشتر آنها به کارشان ادامه میدادند!
تعدادی هم وقتی صدای نالههای یادگیرندهها را میشنیدند،
عصبی میشدند و علایم تنش از خود بروز میدادند.
اگر سوژهها میخواستند دست از کار بکشند به آنها نظیر این جملات گفته میشد:
لطفا ادامه بدهید
آزمایش به عدم توقف شما نیاز داد
چاره دیگری ندارید و باید ادامه بدهید
کاملا ضروری است که ادامه بدهید.
با این همه چنانچه باز هم سوژهها سعی در توقف کار داشتند
آزمایش متوقف میشد.
در غیر این صورت تا رسیدن ولتاژ به ۴۵۰ ولت آزمایش ادامه داده میشد.
نتیجه آزمایش میلگرام
میلگرام و همکارانش پیشبینی میکردند که دو تا سه درصد شرکتکنندگان
تا مرحله آخر پیش بروند.
اما نتیجه این آزمایش بسیار عجیبتر و هولناکتر از آن بود که آنها پیشبینی کرده بودند
۲۶ نفر از ۴۰ نفر فرد مورد آزمایش یعنی ۶۵ درصد سوژهها، به شوکهای بالای ۴۵۰ ولتی رسیدند!
تنها یک شرکتکننده قبل از رسیدن درجه شوک به ۳۰۰ ولت آزمایش را متوقف کرد.
البته عده زیادی کار به صورت موقت متوقف کردند و حتی صحبت از برگرداندن مبلغی کردند
که برای شرکت در آزمایش به آنها داده شده بود،
اما عملا بیشتر آنها به کار خود ادامه دادند.
.
.
داوطلبانی که تا پایان، کار خود را ادامه بودند نگران سرزنشها
و امكان مجازات خودشان بودند و بر این مطلب اصرار داشتند که
نباید مسئولیت جرم بر عهده آنها گذاشته شود.
هیچ یک از داوطلبان رفتاری حاکی از نگرانی و دلواپسی برای
سلامتی شاگردان از خود نشان ندادند.
هیچ یک از آنها نخواست که نگاهی به اتاق دیگر بیندازد
تا جویای احوال شاگرد شود.
آنها بیشتر نگران نجات خودشان از مجازات بودند.
۲۶ نفر از افرادی که آن روز با این باور از خواب بیدار شدند که انسانهای خوبی هستند
آخر آن روز با علم به اینکه توانایی ارتکاب به قتل را دارند، به خانه بازگشتند
.
تفسیر آزمایش میلگرام
تمایل شدید بزرگسالان برای انجام تقریباً تمام اقدامات به فرماندهی یک مرجع اصلی،
یافته اصلی این تحقیق و واقعیت است که فوری ترین توضیح را می طلب
مردم عادی، به سادگی کارهای خود را انجام می دهند
حتی اگر این کار عامل تخریب شود و اثرات آن هم کاملا مشهود باشد.
مردم به راحتی محو اتوریته و اقتدار رئیس، فرمانده یا بالاسری خود میشوند
و خود را مسئول انجام کارهایی که انجام میدهند نمیدانند
جمله “مامورم و معذور” هم نشات گرفته از همین دیدگاه است.
همچنین تصمیمات بیرحمانهای که بعضی از رئیسان برای کارکنان خود میگیرند
هم به همین شکل است. چون آنها هیچ حسی نسبت به کارکنان خود ندارند و
اولویت، شرکت و درآمد آن است، نه انسانها